سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان


احادیث فراوانی از پیامبر وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته‌است، نهی فرموده‌اند، چهرسد به کسی که به انجام دستورات دینی متعهد است. به نمونه‌ای از این احادیث توجه کنید:

-«بُنیَ الإسلامُ علی خِصالٍ: شَهادةُ أنْ لا اله الّا اللّهُ و أنَّ محمّداً رسولُ اللّهِ و الإقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللّهِ و الجهاد ماض مُنْذُ بعثَ رُسُلَه إلی آخرِ عِصابةٍ تکونُ‌من المسلمین ... فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک»

«اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به یگانگی خداوند (لا اله الّا اللّه) وشهادت بر نبوت رسول خدا (محمد رسولاللّهصلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم) و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است و اعتقاد به اینکه جهاد از ابتدای‌بعثت انبیاء ادامه دادند تا به آخرین گروه که مسمانان می‌باشند. پس کسی را که به این ویژگیها معتقد بود، به دلیل گواهی و شهادت او تکفیر نکنید و او را مشرک‌ننماید».

کنز العمال: 1/ 29، شماره 30.

-ابو داود از نافع و او از ابن عمر نقل می‌کند که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فرمود:

«أیّما رجلٍ مُسلمٍ أکفر رجلًا مسلماً فان کان کافراً، والّا کان هو الکافر».

«هر گاه مسلمانی، مسلمان دیگری را تکفیر کند اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه خود او کافر است».

- مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فرمود:
«اذا کفّر الرجل اخاه، فقدباء بها احدهما».

«هرگاه مسلمانی برادر دینی‌اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است».

-مسلم از عبداللّه بن دینار و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبرصلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فرمود:

ایّما امرءٍ قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، و الّا رجعت علیه». 

«اگر کسی به برادر دینی‌اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می‌کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الّا به خود او برمی‌گردد».


-بخاری در کتاب خود، در باب «گناهان، بازمانده دوران جاهلیت‌اند وهیچ‌کس با انجام آنها کافر نمیشود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم روایت می‌کند که خطاب به فردی فرمود:
«در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند می‌فرماید:
(إنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاء).

«خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد و پایین‌تر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌بخشد».

-ترمذی در کتاب سنن خود، به نقل از نائب ابن ضحاک روایت می‌کندکه پیامبرصلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فرمود:
«لیس علی العبد نذر فیما لایملک، و لاعن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، فهو کقاتله».

 «هیچکس نمی‌تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست. و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است».

-ابو داود از اسامة ابن زید نقل می‌کند:
«پیامبرصلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم ما را به جنگی در منطقه حرقات فرستاد. ما در پیشاپیش لشکر بودیم. وقتی دشمن شکست خورد و در حال فرار بود، یک نفر ازآنها را دستگیر کردیم. او در این موقعیت لا اله الّا اللّه گفت. او را آنقدر زدیم تا جان سپرد. وقتی ماجرا را برای رسول خداصلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم گفتیم، حضرت فرمود: شما در روز قیامت با لا اله الّا اللّه چه خواهید کرد؟ گفتم: یا رسول اللّه! او از ترس شمشیر و کشته شدن، لااله الّا اللّه گفت. حضرت فرمود: آیا تو از ذهن او باخبری و فهمیدی که او از ترس، کلمه توحید بر زبان آورد؟
در روز قیامت در مقابل «لا اله الّا اللّه» چه خواهی کرد؟ اسامه گفت: پیامبر صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم همیشه این جمله را تکرار می‌کردند تا آنجا که من آرزو می‌کردم ای‌کاش من مسلمان نشده بودم مگر همان روز».

سنن ابی داود: 3/ 45، شماره 2643، صحیح بخاری 5/ 144 باب «بعث النبی اسامة بن زید إلی الحرقات» از کتاب «المغازی».

در پرتو این احادیث فراوان و روشنگر از رسول گرامی اسلام صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم و سخنان‌اندیشمندان اسلامی، در می‌یابیم که تکفیر مسلمان، کاری سهل و ساده نیست و بسیار دشوار و خطیر است.


منبع:

مرزهای توحید و شرک در قرآن

نگارش جعفر سبحانی

طب اسلامی

ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید: اعتقاد ما در باب احادیثی که در طب وارد شده اینست که آنها بر چند وجه‌است.
بعضی است که بنا بر هواء مکه و مدینه وارد شده پس جائز نیست استعمالش در غیر آن هواء. و قسمی هست که امام علیه السّلام آن را فرمود بنا بر آنچه شناخته از طبیعت شخص معین و مکان آن شخص را اعتبار نفرموده (و تجاوز از موضعهای معین آن علاج نبایست نمود) چون آن شخص را بهتر از خودش میشناخته.
و نوعی هست که مخالفان در کتابها غلط انداز کرده‌اند که صورت مذهب حق را زشت نمایند در نظرها، و بعضی سهو راوی شده و پاره آن است که راوی ناتمام بخاطرش مانده و ناقص نقل نموده:
و آنکه بخصوص عسل وارد شده که شفاء هر دردی است، صحیح است و معنیش آن است که شفا هر دردی است که از برودت باشد.

آنکه برای بواسیر استنجاء بآب سرد وارد شده در صورتیست که از حرارت باشد؛ و آنکه در باب بادنجان وارد شده که شفا است مخصوص فصل رطب است برای کسی که خرما میخورند نه سائر اوقات.
و اما آنچه صحیح میباشد از ائمه علیهم السّلام از دواهای مرضها آیات قرآنی و سوره‌های قرآنی است و دعاها بآن نوعهائی که وارد شده بسندهای قوی و طریقهای صحیح و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که در ایام سلف طبیب را معالج می‌گفتند، موسی علیه السّلام عرض نمود:
پروردگارا درد از کیست: حقتعالی فرمود از من، عرض نمود دوا از کیست: فرمود از من: عرض نمود: پس مردم معالج را چه میکنند فرمود دلشان بآن خوش می‌شود
)
یطیب بذلک انفسهم)
پس از این جهت نام طبیب طبیب شد و اصل معنی طب مداوا کردن است.
و حضرت داود چنان بود که هر روز در محرابش گیاهی می‌روئید و آن گیاه بداود میگفت مرا بگیر که برای چنان دردی خوبم تا آنکه در آخر عمرش دید که در محراب گیاهی روئید، داود علیه السّلام نام گیاه از آن پرسید، آن گیاه گفت من خرنوبه‌ام داود علیه السّلام گفت خراب شد محراب و دیگر آنجا گیاهی نروئید.
و جناب نبوی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر که او را حمد شفا ندهد خدا او را شفا ندهد.



الاعتقادات